سلام به شما . مشکلاتی دارم که برای گفتنش به عنوان یک مرد کامل و بالغ خجالت میکشم به مشاور مراجعه کنم و درعین حال میدونم باید راهنمایی بگیرم البته اگر لازم باشه مراجعه به مشاورهم میکنم و اومدنم به این سایت مصادف با دریافت پیشنهاد از شما و پیش نیاز اطلاعاتی هستش
بنده تحصیل کرده هستم و دوشغل آزاد و دولتی دارم
درآمدم بسیار خوب و ۳۴سالمه. ۶ ساله عروسی کردم و صاحب دو پسر دو ساله و ۴ ساله هستم متاسفانه از همون اوایل عروسی همسرم با
خواسته ها و توقعات من مخالفت داشت و باید ذکر کنم این توقعات در وقت خاستگاری مان درموردش صحبت شد و ایشون توافق کردند برای مثال چادری بودن همسرم یا محجوب رفتار کردن در مکان های عمومی
بعد از زندگی مشترک زیر یک سقف همسرم با تمام قرارهایمان مخالفت شدید میکرد و عمل به انتظارات من نداشت و لج بازی میکرد
منم اوایل با کمربند شدید کتکش میزدم تا اینکه کوتاه اومد و دست از لج بازی برداشت . مثلا میخواستیم بریم مهمونی میدیدم آرایش بسیار جلف کرده و رنگ موهاشو تغیر داده و مقدار زیادی گزاشته بیرون و لباس هایی بارنگ تند پوشیده و با اینکه میدونست شدیدا مخالفم و اصلا با خانوادم این سبک پوشش و آرایش هم تم نیست
الان بعد این مدت زندگیمون هرشب گریه میکنه میگه تو چرا منو کتک زدی
چرا نمیزاری مانتو بپوشم و مو بیرون بزارم بنده هم به خاطر شغل دولتیم و رفت و آمدهایی که دارم هم به خاطر اخلاق های شخصیم مایل نیستم همسرم با سبک آزاد و اصطلاحا امروزی پوشش داشته باشه
مشکل فعلی من این هستش که همسرم بچه رو کتک میزنه و بهم میگه به خاطر کتک هایی هست که خوردم ازت
دیروز اومدم خونه دیدم فضای اتاق تی وی رو تاریک کرده و برا بچه انیمیشن ترسناک گرگ و روباه گزاشته و بچم از ترس تند تند نفس میزد بچه رو بردم اتاقش ارام کردم و باخانومم صحبت کردم
خلاصه مطلب این هست که میگه خیللی دوست دارم اما تو بچه رو بیشتر میخوای میگه منو برای خلوتت میخوای نه برای عشق و گریه میکنه میگه منو خیلی کتک زدی تا حالا و اخلاقیاتت تند هست و ازت میترسم و از ترس برخورد و رفتار تو حتی میترسم شال با رنگ دلخواهم بگیرم
و نهایتا میگه مجموع رفتارهای تو چون خیلی احساساتی و زنانه هستم باعث شده به ارگاسم نرسم و توی روابط زناشویی مون احساس لذت ندارم میگه توی روابطمون حتی میترسم ابراز احساس کنم و بغلت کنم چون ممکنه فکر کنی من مثل زن های بدکارم
میگه چشمات ترسناکه نمیتونم مستقیم نگاهت کنم !!!!!!
میگه تو دوران عقد و و آشنایی برام جذاب بود الان ترسناکه و میترسم
باید چیکار کنم نمیخوام دیگه بازم کتکش بزنم چون بچه نیست و باید وضعیت منو درک کنه دیگه حالا بعد ۶ سال
و نمیتونمم ببینم بچه رو اذیت میکنه و میزنه تو دهنش و صورتش
نمیدونم میخواد سربه سرم بزاره یا واقعا این همه مشکل تو خودش و زندگی مون حس میکنه
من براش هیچی کم نزاشتم ماشین براش خریدم طلا خریدم
و هزارتا چیز دیگه
یبار دوسال پیش رفتیم مشاور اونجا گفت دلم میخواد شوهرم کتکم بزنه براهمین سربه سرش میزارم بعد تو خونه میگفت دروغ گفتم به مشاور چون خجالت کشیدم از مشاور و واقعا یکاری میکرد بزنمش وقتی میزدمش باگریه میخندید میگفت الهی قربون دستای پر مو برم
و دوسه روز شارژ بود یا بعضی وقتا میگه از کتک زدن بچه
کیف میکنم
اضافه کنم کتک که میخورد گریه میکرد و میخندید و تا چند روز شارژ بود منم میدیم تاثیر داشته تکرار میکردم اما الان میگه منو شکستی
حتی بعضی وقتا بعد کتک کاری میگفت معذرت میخوام دیگه تکرار نمیکنم الانم بریم بیرون وقتی قبول میکردم میگفتم دست و صورتت رو بشور میگفت نه میخوام دهنم خونی باشه بریم بیرون ومنم به زور قبول میکردم و بعد توی ماشین اهنگ غمگین رو زیاد میکرد و گریه میکرد میگفت تو چطوری دلت اومد بزنی تو دهنم این درحالی بود که سعی میکرد جوری حرف بزنه تا عابرین پیاده یا سرنشین های ماشین ها نگاهمون کنند
البته خانواد همسرم خیلی محترم هستند و همسرم توی وضعیت رفاهی خوبی بزرگ شده و امکان نداره از بچگی مشکل داشته باشه
دیگه خسته شدم دلم میخواست زنم اونی باشه که اول درکم کنه و بعد بامن همراه باشه تمام هنجارهامو توی خاستگاری گفتم
و بلا استثنا قبول کرد نمیدونم چرا این طوری میکنه
کمکم کنین